فردای ما

فردای ما

 

 

 

 

تویی تویی به خدا این که از دریچه ما

نگاه می کند از مهروبامنش سخن است

توی که روی تومانند نوگلی شاداب

میان چشمه مهتاب بوسه گاه من است

 

تویی تویی به خدا این تویی که در دل شب

مرا به بال محبت به ماه می خوانی

تویی تویی که مرا به سوی عالم ملکوت

گهی به نام وگهی با نگاه می خوانی

 

تویی تویی به خدا این دگر خیال تو نیست

خیال نیست به این روشنی وزیبایی

تویی که امده ای تا کنار بستر من

برای این که نمیرم زدرده تنهایی

 

تویی تویی به خدا این حرارت لب توست

به روی گونه سوزان ودیده تر من

گهی به سینه پر اضطراب من سر تو

گهی به سینه پر التهاب تو سر من

 

تویی تویی به خدا دلنشین چه رویایی

تویی تویی به خدا دلربا چو مهتابی

تویی تویی که زامواج چشمه مهتاب

به آتش دلم از لطف میزنی آبی

 

تویی تویی به خدا عشق و ارزوی من

به سینه تا نفسی هست بیقرار توام

تویی تویی به خدا جان وعمر وهستی من

بیا که جان به لب اینجا به انتظار توام

 

منم منم به خدا این منم که در همه حال

چو طفل گمشده مادر به جستجو توام

منم که سوخته بال و پرم در آتش عشق

((در آن نفس که بمیرم در ارزوی تو))

 

منم منم یه خدا این که در لباس نسیم

برای بردن تو بازی میکند آغوش

من آن ستاره صبحم که دیدگان تو را

به خواب تا نسپارم نمی شوم خاموش

 

منم منم به خدا این منم که شب همه شب

به بام قصر توپا می نهم به بیم وامید

اگر زشوق بمیرد دلم چه جای غم است؟

در این میانه فقط روی دوست باید دید

 

منم منم به خدا سایه تو نیست منم

نگاه کن منم ای گل که با تو همراهم

منم که چرد تو پر میزنم چو مرغ خیال

زدرد عشق تو تا ماه می رود آهم

 

منم منم به خدا این منم که سینه کوه

به تنگ آمد از اشک وآه و زاری من

زکوه هرچه بپرسی جواب می گوید

کواه ناله شی های بیقراری من

 

من وتوایم که در اشتیاق می سوزیم

من و توایم که در انتظارفرداییم

اگر سپیده فردا دمد دگز آن روز

من و تو نیست میان من وتو این : ماییم.......

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد